اما ای هور،آرام باش!
مبادا پسرک را بیدار کنی!
مبادا بزم تنهایی اش را به هم بزنی!
نمی دانم، شاید پسرک، سرد و بی جان
در فلان بستر یا در لابه لای انبوه بی نهایت،
ای هور، آرمیده باشد.
شاید هور برای خیلی ها معنای دیگری داشته باشد
مثلا برای دبیر جغرافیایی که می گوید هور سرزمین باتلاقی است،
یا تجمع آب هایی را که در آنجا باعث به وجود آمدن اکوسیستم های محدودی شده است، می گویند.
معمولاً این سرزمین ها در جاهایی یافت می شود
که حرارت هوا زیاد باشد و زمین پست و هموار...
دبیر بهداشت هم تعریف خود را می گوید:
هور را می توان به عنوان یک اکوسیستمی تعبیر کرد که از نظر بیماری زایی اهمیت خاصی دارد.. .
هر کس برای خود تعریفی از هور می کند.
شاید هم درست باشد، ولی برای من، هور
ـ سوای شخصیت جغرافیایی، اپیدمیولوژیک، و اقتصادی اش
یا اصلا سوای شخصیت اسمی اش در فرهنگ نامه ها معنی خاص دیگری می دهد.
وقتی هور را می شنوم
خاطرات عجیبی در مغزم دور می زند .
احساس هایم هور را این طور می خوانند: هور یعنی خون،
یعنی تا آخرین لحظه ایستادن،
هور یعنی فریاد،
هور یعنی شهادت های گمنام،
هور یعنی مزار شهیدان بی جسد،
هور یعنی مزار آبی.